نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شب از ستاره های کم فروغش آویزان شده، بوی خون، کوفه را فرا گرفته، خواب از چشم همه یتیمان و مستمندان حرام شده و کوفه این شهر بی وفا و نامراد، شهری که سال هاست به بوی غربت دچار است اکنون به ویرانه ای بیشتر شبیه است زیرا همه نگاه هایشان را از هم می […]
شب از ستاره های کم فروغش آویزان شده، بوی خون، کوفه را فرا گرفته، خواب از چشم همه یتیمان و مستمندان حرام شده و کوفه این شهر بی وفا و نامراد، شهری که سال هاست به بوی غربت دچار است اکنون به ویرانه ای بیشتر شبیه است زیرا همه نگاه هایشان را از هم می دزدند.
کوفه حالا به شهر نفرین شده ای مبدل شده که سال های سال است دلتنگی هایش را گریه نکرده و از غم مردمان بی وفا و نیرنگ بازش به ستوه آمده است.
شهری که روزهای خوشش و هلهله مردمانش بوی تعفن دروغ می دهد؛ حالا کوفه بوی خون می دهد و بوی دلتنگی و غربت را می توان از همه نخلستان هایش استشمام کرد. دو شب است که نخل های کوفه، دلتنگی هایشان را بغض کرده اند تا شاید دوباره عطش ناگفته هایشان را در تشنگی چاه فریاد کنند و همچون شب های قبل مظلومیت مردی خداگونه را در عمق وجودشان فریاد کنند.
بوی عطر و صدای قدم های بزرگ مردی که نفس هایش بوی خدا می داد در هیچ جای نخلستان و در هیچ کدام از کوچه های تنگ کوفه استشمام نمی شود و به گوش نمی رسد. حالا ستاره ها غمگینانه به کوفه می نگرند و ماه از شرم، خود را با ابرها پوشانده، زمین و آسمان حال گریه به خود گرفته اند و دل های حزین کودکان یتیم باز تنگ نوازش و نیازمند حرفی از سر محبت آن مردم شب های تار است.
حالا از در و دیوارهای کوفه ناله می بارید و وحشت سراسر آن را فرا گرفته و کوفه سراسر سکوت است و نگرانی در عمق زمان و لحظه ها موج می زند، علی(ع) در بستر مرگ آرمیده و فرزندانش چشم انتظار و نگران لحظه هایند و چشم به دهان طبیب دوخته اند و دل در گرو رحمت الهی و در انتظار مشیت و سرنوشت را نظاره می کنند.
مردم گیج و مبهوت شدند و ناباورانه خبر را زمزمه می کردند، همان مردمی که بارها امیر و امامشان، از بی وفایی و پیمان شکنی و سست عهدی آنان شکایت کرده بود، اکنون در انتظار فرجی برای شفای مقتدای خویش اند. مردی امشب به اسمان پر کشید که وجود نازنینش گوهر تابناک مردی بود و رادمردی، صلابت سخنانش، استقامت و استواری اراده اش، شکوه جلال و جبروتش، خضوع و خشوع ایمانش، قدرت بدنی اش همواره زبان زد همه دوران ها بوده است.
امشب مردی چشم از جهان فرو می بندد که قدر و قیمتش را تنها شب قدر می تواند درک کند، شبی به عظمت هزاران شب. علی بزرگ مرد تاریخ اسلام، با قلبی مملو از مهربانی و دستانی به سخاوت آسمان آنچنان در دل همه نفوذ کرد که هیچ جایگزینی برای عیار مردی و مردانگی اش نمی توانی مثال بزنی. بستر خالی، هنوز گرم وجود پر حرارتی است که دیگر به هیچ بستری نیاز ندارد؛ گرچه در تمام عمر نیز مردِ بستر نبوده است.
باید دانست که در این «در سجده مردن» چه رازی نهفته است و در این ایستاده زیستن! باید پی به این راز برد که چرا کعبه زادگاه کسی می شود و مسجد، شهادتگاهش؟
بی شک آنکه نخستین نفس را در خانه خدای خویش فرو دارد، آخرین را نیز شایسته است در خانه خدا بازدم کند؛ که این عین، رستگاریست؛ پس حقیقت گفت که: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه. و او رستگار شد اما… . به راستی که طعم تلخ بی علی بودن را حتی امروز می توان چشید؛ طمعی که قرنهاست زاده شده است.
در این شب قدر ، شب بیدار شدن از خواب غفلت برای هم دعا کنیم و با استغفار از درگاه الهی بار دیگر زنگار گناه را از قلبهایمان بزداییم./ایرنا
این مطلب بدون برچسب می باشد.