نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
به گزارش ایرنا، نزدیک عصر است و مثل همیشه درحال نگهبانی است، گاهی صداهای مهیبی را میشنود اما خیلی توجه نمیکند چون این روزها شنیدن این صداها نه تنها برای او بلکه برای تمام مردم شهر عادی شده است، صدای هواپیماهای جنگنده کشور و غیره…. اما در یک لحظه صدای آژیرخطر بلند میشود و مردم […]
به گزارش ایرنا، نزدیک عصر است و مثل همیشه درحال نگهبانی است، گاهی صداهای مهیبی را میشنود اما خیلی توجه نمیکند چون این روزها شنیدن این صداها نه تنها برای او بلکه برای تمام مردم شهر عادی شده است، صدای هواپیماهای جنگنده کشور و غیره…. اما در یک لحظه صدای آژیرخطر بلند میشود و مردم سراسیمه این طرف و آن طرف میدوند.
هواپیماها برفراز آسمان شهر دیده میشوند در یک چشم برهم زدنی نقاط مختلفی از شهر بمباران میشود، منزلش در نزدیکیهای میدان نبوت است و از همکارانش میشنود آن مسیر هم مورد حمله قرار گرفته است، سراسیمه بدنبال راهی است که زودتر خود را به منزل برساند.
یکی از دوستانش که پریشانحالیاش را میبیند او را سوار برماشین میکند و راه میافتند از هر مسیر که میروند ویران شده نزدیک میدان نبوت که میشوند به حدی جنازه روی زمینافتاده که ماشین نمیتواند حرکت کند، ترس و اضطرابش بیشتر میشود از ماشین پیاده شده و پای پیاده مسیر را طی میکند.
داخل کوچه که میشود،مثل همیشه منتظر است کاوه و کیفسان پسر و دختر کوچکش با قدمهای کوچکشان به استقبالش بیایند اما ویرانی محله و منازل را که میبیند پاهایش از حرکت میایستد برای لحظهای نمیتواند قدم از قدم بردارد دیگر مطمئن شده که برای خانوادهاش اتفاقی افتاده است.
با زحمت فراوان خودش را به داخل خانه که چیز زیادی از ان باقی نمانده میرساند، همسر و بچههایش را صدا میزند، اما هیچ کس نیست، سراسیمه به اینطرف و آنطرف میرود و با گریه و زاری بچههایش را صدا میزند اما هیچ کس خبری از انان ندارد.
ناچار به منزل برمیگردد که شاید ازترس به جایی پناه برده و برگشته باشند اما بازهم خبری نیست، آنشب نمیتواند هیچ خبری از خانوادهاش بگیرد تا صبح مثل مرغ سرکنده خود را به در و دیوار میزند دم دمای صبح بازهم از خانه بیرون میزند، اما نمیتواند خبری از آنها بگیرد، پسرعمویش پیشنهاد میکند با هم سری به بهشت محمدی هم بزنند، آنجا که میروند تازه میفهمد چه بلایی به سرش آمده است.
علی شریعتی یکی از بازماندگان بمباران ۲۸ دی سال ۶۵ سنندج است که در آن حادثه سه فرزند خود با نامهای طالب، کاوه و کیفسان، هفت، چهار و ۲ ساله و همسرش را از دست میدهد.
وی به ایرنا گفت: به بهشت محمدی که رسیدم پاهایم سست شد انگار میدانستم گمشدههایم اینجا منتظرم هستند، منتظر آخرین دیدار، به کمک پسرعمویم داخل شدم از میان جنازههای زیادی عبور کردم تا آخرش به خانوادهام رسیدم هرچهار نفرش کنارهم دراز کشیده و منتظر من بودند.
این پدر شهید اظهار داشت: عزیزانم را با تمام وجود بغل کردم و های های گریه سردادم، خیلی سخت بود جگرگوشههایم را از خودم جدا کنم، باورم نمیشد در یک آن امیدهای زندگیام را از دست داده باشیم، بستگان و دوست و آشنا با هر سختی که بود بلندم کردند و در عرض چندساعت عزیزترینهای زندگیام را جلوی چشمانم به خاک سپردند.
وی گفت: خیلی سخت بود، احساس میکردم نمیتوانم بدون آنها زندگی کنم؛ خانه بدون سروصدای بچهها سوت و کور بود، شبها با شنیدن صدای جیغ و داد کاوه و کیفسان از خواب میپریدم با همان حال و بدون کفش از خانه میزدم بیرون و خودم را سرقبر آنان میدیدم.
شریعی ادامه داد: تا مدتها مثل دیوانهها زندگیمیکردم دوست و آشنا منعم میکردند و میگفتند که آخرش عقلت را از دست میدهی، تو هم مثل این همه مردم مگر فقط تو خانواده ات را از دست دادهای کاری که از دستت بر نمیاید باید عادت کنی و عادت کردم به نبود عزیزانم اما فقط عادت کردم اما هیچوقت فراموش نمیکنم صورتشان هنوز هم جلوی چشمانم است.
امروز که ۳۴ سال از آن روزها میگذرد، هنوز هم صدای بازیهای کودکانه بچه هایم در گوشم است و هر پنجشنبه سرمزارشان میروم و از روزهایی که بدون آنان گذشت برایشان میگویم از زخم کهنه ای که هر لحظه سرباز میکند.
طیب ابراهیمی نیز یکی دیگر از بازماندگان شهدای بمباران ۲۸ دی سال ۶۵ سنندج است که آن زمان فقط سه سال داشته و در این حادثه پدرش را از دست داده است.
وی چون سنش کم بوده خاطرهای از آن دوران ندارد اما میگوید بارها در مورد حادثه آن روز از بزرگترها شنیدهام و هرگاه به قاب عکس پدرم نگاه میکنم آن خاطرات مثل فیلم جلوی چشمانم قرار میگیرد.
دشمنان از همان سالهای بعد از انقلاب و برای ضربه زدن به نظام و ایجاد موج نارضایتی در میان مردم نسبت به انقلاب، به توطئههای زیادی دست زدند و وقتی میدیدند، توان مواجه شدن با رزمندگان سپاه اسلام را ندارند مردم بی دفاع را مورد حمله قرار می دادند.
مردم استان کردستان هیچگاه از کشتارهای بی رحمانه آنان در امان نبودند و بارها شهرهای مختلف این استان از جمله بانه، سنندج و مریوان مورد حملات هوایی و بمباران ناجوانمردانه دشمن بعثی قرار گرفت و زنان، مردان و کودکان بی گناه زیادی در این راه قربانی شدند.
۲۸ دی ماه سال ۶۵ یکی از این روزها بود که سنندج مورد حمله هوایی جنگدههای ارتش متجاوز رژیم بعث عراق قرار گرفت و بمب افکنها با بمباران این شهر تعدادی زیادی از مردم بی گناه را مجروح و یا به شهادت رساندند.
در این روز مردم در حال گذران زندگی عادی خود بودند که ناگهان هواپیماهای عراقی در آسمان شهر پدیدار شدند و مردم به خیال اینکه هواپیماهای جنگی کشورمان در حال عبور از آسمان شهر هستند بدون هیچ ترس و وحشتی به فعالیت روزمره خود ادامه دادند.
ناگهان با نواختن آژیر و صدای انفجار، مردم غافلگیر شده و رعب و وحشت بر شهر سایه افکند و بسیاری از مردم بدنبال پناهگاهی امن بودند تا از حمله هوایی دشمن در امان باشند اما در این حادثه بسیاری از زنان، مردان و کودکان بی گناه به طرز دردناکی زخمی و تعداد زیادی نیز شهید شدند.
در این حادثه دردناک که کمتر از پنج دقیقه طول کشید ۱۸ نقطه از شهر مورد حمله قرار گرفت و تعداد زیادی از مردم تمام اعضای خانواده خود را در این حملهوحشیانه از دست دادند.
براساس آمار اعلامی از سوی بنیاد شهید و سپاه بیتالمقدس استان در این روز ۱۲۳ نفر از مردم شهر سنندج مجروح شده و به مقام جانبازی نائل آمدند و ۲۲۰ نفر به شهادت رسیدند که بیشترین شهدا را زنان، کودکان و سالخوردگان تشکیل میدادند.
۲۸ دی ماه سال ۶۵ به عنوان روز ملی مقاومت مردم کردستان در تاریخ این مرز و بوم به ثبت رسیده و در کنار روزهای دیگر همانند ۱۵ خرداد ۶۳ بانه و ۲۳ تیر سال ۵۸ مریوان قرار گرفته است./ایرنا
این مطلب بدون برچسب می باشد.