ایران، سرزمین مردمانی آزاده و مهمان‌نواز -شوشان آزاتیان*

با فاجعه خونین، پر سر و صدا برده‌هایِ ماشین و طلا در غرب از بیابان روح خود دور می شوند و به شرق الهی – میهن روح من می‌آیند (هوهانس تومانیان، شاعر ارمنی) ایران سرزمین شگفتی‌هاست. ایران از نگاه من، سرزمینی اسرارآمیز است که هر بار که به آن می‌روی؛ حتما یک چیز جدید کشف […]

با فاجعه خونین، پر سر و صدا
برده‌هایِ ماشین و طلا در غرب
از بیابان روح خود دور می شوند
و به شرق الهی – میهن روح من می‌آیند
(هوهانس تومانیان، شاعر ارمنی)
ایران سرزمین شگفتی‌هاست. ایران از نگاه من، سرزمینی اسرارآمیز است که هر بار که به آن می‌روی؛ حتما یک چیز جدید کشف می کنی و یاد می‌گیری. زمانی که به ایران سفر کردم، بسیار شگفت‌زده شدم؛ به‌خصوص در مورد فرهنگ مردم این سرزمین. زیرا آنچه که در اینجا از نزدیک دیدم و با آن زندگی کردم، بسیار متفاوت بود با آنچه که در مورد این ملت شنیده بودم.
مردم در غرب فکر می‌کنند در شرق آزادی وجود ندارد. آزادی برای من مسئولیت است: مسئولیت برای سخنان و اعمال خود. اما من در ایران نگاه جدیدی به آزادی پیدا کردم: این ‘آزادی و صلح روح’ است که بسیار با اهمیت است. ایرانیان با این نگاه به آزادی، سال‌ها زندگی کرده‌اند و نمی توانید وادارشان کنید که نگاه دیگری داشته باشند. البته می‌توانید آشنا کنید، اما نمی توانید وادار کنید.
دومین مطلبی که درباره مردم ایران باید بگویم این است که آنان بسیار مهمان‌نواز و خونگرم هستند. زمانی که برای تحصیل به ایران آمدم، در محیط دانشگاه با استقبال گرم دانشجویان ایرانی رو به رو شدم. و زمانی که برای اولین بار به آنها گفتم من یک دختر ارمنی و مسیحی هستم، آنها با محبت و آغوش باز، مرا در جمع خود پذیرفتند. اساتید با دقت پیگیری می‌کردند که چه یاد گرفته‌ام و چقدر پیشرفت کرده‌ام. مدیریت دانشگاه نیز جشن‌های مسیحی را همچون مناسبت‌های اسلامی و ایرانی برگزار کرد و این اتفاق، نسبت به دیدگاهی که قبل از سفر به ایران داشتم، بسیار متفاوت بود. من در این دو سال اقامت در ایران، به‌راحتی در جامعه رفت و آمد داشتم و به کلیسا رفتم؛ همانطور که ایرانیان در ایروان آزادانه به مسجد ایرانی می روند.
من با زندگی در ایران، زندگی واقعی مردم را از نزدیک لمس کردم و حقایق جدید و زیبایی در مورد آدمیت و احترام یاد گرفتم. شباهت‌ها و تفاوت‌های بسیاری مشاهده کردم. سعی کردم این تفاوت‌ها را قبول کنم و با چشم‌های دیگران به پدیده‌ها نگاه کنم؛ چون درک می‌کردم که من هم برای دیگران متفاوت هستم. آنچه که در ایران متوجه شدم، این است که اگر این تفاوت ها مثل زبان، مذهب، نژاد، سبک زندگی و… در زندگی ما نبود، دنیایی تکراری و کسل کننده داشتیم و این تفاوت‌هاست که دنیای ما انسان‌ها را رنگارنگ و زیبا ساخته است. اما اگر عمیق‌تر به ماهیت واقعی انسان نگاه کنیم، می‌بینیم که همه یکی هستند؛ همچنان که سعدی می‌گویند: بنی آدم اعضای یک پیکرند.
خواننده می‌تواند فکر کند که احترام و تحمل، پدیده‌هایی بسیار ساده هستند، اما اگر خیلی ساده بودند شاید در جهان، جنگ نبود و در جهان دیگری زندگی می‌کردیم…
و در آخر باید بگویم تجربه من نشان داد که روابط دوستانه میان دو ملت ارمنستان و ایران، الگوی خوبی برای گفت‌وگوی تمدن‌ها باشد و نشان دهد که چطور مردم یکدیگر را درک و در صلح زندگی کنند.
با آرزوی صلح برای تمام مردم جهان.
————————————————————————————————————–
* ایرانشناس و دانشجوی دکتری گروه زبان‌شناسی همگانی دانشگاه شهید بهشتی – ایرنا