نگاهی به یک بررسی پژوهشی؛ اقوام ایرانی و چالش پادهویت‌ها

  «علی قربان‌پور» عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری و «علیرضا کلانترمهرجردی» عضو هیات علمی جهاد دانشگاهی در مقاله‌ای به عنوان «قومیت در ایران؛ فروکاست هویت قومی به هویت طایفه‌ای» [۱]، ابتدا به مباحثی در خصوص هویت پرداخته و سپس دو رویکرد واگرایی و همگرایی قومی را با تاکید بر ایل بختیاری مورد بررسی قرار […]

 

«علی قربان‌پور» عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری و «علیرضا کلانترمهرجردی» عضو هیات علمی جهاد دانشگاهی در مقاله‌ای به عنوان «قومیت در ایران؛ فروکاست هویت قومی به هویت طایفه‌ای» [۱]، ابتدا به مباحثی در خصوص هویت پرداخته و سپس دو رویکرد واگرایی و همگرایی قومی را با تاکید بر ایل بختیاری مورد بررسی قرار می‌دهند.

نظریه‌های مدرن علیه هویت‌های قومی و محلی

سربرآوردن هویت به عنوان یک مسأله با نیروی مضاعف، تنها پس از به چالش کشیده شدن ساختارهای سنتی، فرسایش تدریجی ساختارهای هویتی قدیم و سر برآوردن تحولات وسیعی که در بستر تحولات مدرن ظهور یافته، مطرح شد. این به چالش کشیدن یا ظهور هویت، در دو حوزه سیاسی و روشنفکری شکل گرفت: در حوزه سیاسی سقوط امپراتوری‌های چند ملیتی نظیر اتحاد شوروی سابق… و در حوزه روشنفکری، نیز محبوبیت مکتب پسامدرن و تمایل آن به زیر سئوال بردن بسیاری از مفاهیم و میراث‌های مدرنیته.

نظریه‌های کلان مدرن از جمله نظریه نوسازی، نظریه مارکسیستی، و نظریه ملت‌سازی با نادیده گرفتن هویت‌های قومی و محلی یا با یکسان‌سازی هویت‌ها، هرگونه تفاوت و تکثرهای برابر و تاریخی را به حکم علم مطلق یا خرد خودبنیاد نادیده انگاشتند.

هنگامی هویت قومی در وضعیت واگرایی قرار خواهد گرفت که زندگی روزمره بر مجموعه حیات اجتماعی افراد که یکی از منابع مهم آگاهی است، سایه افکند

در نتیجه، توتالیتاریسم حاصل از یکسان‌سازی یا استعمار داخلی حاصل از تکثر نابرابر شکل گرفت. آنچه تاکنون در ساختار هویتی ایران حاکم بوده است، الگوی هویت قومی در ایران، در سازوارهای همگن با هویت ملی قرار می‌گیرد و به‌رغم اختلافات فرهنگی و زبانی، در بسیاری از زیرساخت‌های هویتی، فهمی بین‌الاذهانی از هویت ایرانی در اقوام وجود دارد.

فرایند ذره‌ای شدن هویت؛ وقتی انتخابات محلی جای کدخدامنشی را می‌گیرد

ذره‌ای شدن هویت‌های قومی، پدیده‌ای است که گسست درونی را به دنبال خواهد داشت. ذره‌ای شدن ایالت و صورت‌بندی آنها در قالب طوایف، هیچگونه دلالتی بر وجود اختلافات درون قومی و میان قومی، ناشی از اختلافات ساختاری و بین‌ طایفه‌ای یا بازتولید اختلافات قدیم در عصر جدید را ندارد. چرا که بنا به تعبیر دورکهایم، اختلاف نوعی آنومی است.

در فروکاست مناسبات ایلی به مناسبات طایفه‌ای، مناسک و رسم و رسومات کهن ایلی پا برجا خواهد ماند ولی در مقیاس طایفه‌ای، و حلقه‌های تنگ‌تر تیره‌ای مورد بازخوانی قرار می‌گیرند. به طور کلی میل به برقراری مناسبات سیاسی قدیم با استفاده از ابزار جدید مدرنیته کم و بیش در طوایف در حال شکل‌گیری است.

براین اساس، رقابت‌های سیاسی نه در قالب کدخدامنشی‌های ایلی یا نبردهای خونین عینیت می‌یابد بلکه در قالب رویداد انتخابات محلی و رقابت بر سر پست‌های دولتی شکل می‌گیرد.

در چنین روندی، طایفه‌گرایی نه امری پایدار است که به سمت فردگرایی روش‌شناسانه برود و نه نقطه آغازی است برای تشکیل یک هویت منسجم. بلکه طایفه‌گرایی واحد سیاسی مبتنی بر هویت بومی است که به واسطه آن، تعلقات و مناسبات میان-قومی فرو می‌ریزد و سرمایه‌های نمادین و فرهنگی در انحصار نخبگان اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قرار می‌گیرد. واحد سیاسی طایفه، گرایشی خودمدارانه در فرد به وجود می‌آورد که تمام کنش‌ها و فعالیت‌ها و جهت‌گیری‌های وی در راستای رفع نیازها و تحقق منافع و مصالح شخصی و خصوصی این فرد قرار می‌گیرد.

نتیجه شکل‌گیری چنین روندی، باعث می‌شود که طبقات فرودست (تحت عناوین خوش نشین، نانجیب، رعیت‌زاده، کاسبکار و… ) نه تنها از لحاظ اقتصادی در جامعه قومی به حاشیه رانده شوند بلکه از لحاظ فرهنگی نیز در حاشیه قرار گیرند، حتی اگر پیشینه و اصالتی والاتبار داشته باشند که در تحلیل نهایی، عرصه بر سه‌گانه هویت های قومی، ملی و دینی تنگ می‌گردد. بنابراین طایفه‌گرایی با پس زدن هویت‌های کلان قومی، دینی و ملی، دچار یک «درخود بودگی» تنگ‌نظرانه خواهد شد که به مرور زمان، حلقه تفردگرایی آن محدودتر و ذره‌ای‌تر می‌شود.

بررسی موردی یک قوم: بختیاری و مساله غیریت

با برجسته یا متمایز کردن طایفه، فرد یا تیره‌ای، به پشتوانه انحصار قدرت سیاسی و اقتصادی و کسب قدرت نمادین، بقیه بومیان قومی نادیده انگاشته می‌شوند که باعث می‌شود سرمایه‌های فرهنگی در قلمرو طبقه فرادست قرار گیرد و زمینه فرودستی اکثریت قومی فراهم شود

قوم بختیاری که عمدتاً زاگرس‌نشینند، از اقوام قدیم ایرانی دارای پیشینه‌ای تاریخی‌اند. از جمله عوامل وحدت قومی در میان بختیاری‌ها عبارتند از: هویت تاریخی مشترک، نیای مشترک، زبان مشترک و مذهب مشترک شیعی.

این عوامل مشترک در مواجهه با دیگری غیرخودی، وضعیت انقباضی خاصی را کماکان ایجاد می‌کند. دیگری غیرخودی بختیاری‌ها نه اقوام ایرانی دیگر، نه فرهنگ دیگر و نه مذهب خاصی بوده است بلکه هر غیریتی که در تقابل با تمامیت ایران بوده، به همان سان برای آنها هم غیریتی بیگانه بوده است. بختیاری‌ها اقوامی هستند که با همه اقوام ایرانی احساس مشترک دارند و سندی دال بر خصومت با سایر اقوام ایرانی برای آن‌ها وجود ندارد.

درصورتی که یک غیریت بیرونی باعث شود کلیت هویت را به طریقی مورد تهدید سخت یا نرم قرار دهد، در این صورت ایالت و طوایف مختلف از حالت پراکندگی به صورتی منسجم در می‌آیند که گاهی این پدافند، شکل کنفدراسیون ایلی به خود می‌گیرد.

در غیریت استبداد محمدعلی شاهی، سردار اسعد با تشکیل کنفدراسیون بختیاری‌ها، که متشکل از ایلخان‌ها، حاج ایلخان‌ها و ایل بیگ‌ها بود علیه این غیریت مستبد قرار گرفت. البته این نکته را باید در نظر گرفت که در زمان انقلاب مشروطه هویت قومی در چارچوب ممالک محروسه مطرح بود نه در چارچوب قوم‌گرایی، زیرا قوم‌گرایی امری متأخر به حساب می‌آید.

در وضعیت موقتی همگرایی قومی، آنچه بختیاری‌ها را به حرکت واداشت احساس خدشه برداشتن هویت مشترک ناشی از ساخت تاریخی واقعیت خویشتن جمعی بود که به انباشت‌ها و یا ساختارهای تاریخی معطوف می‌شود.

بنابراین، وضعیت همگرایی ایلی، وضعیتی است که کلیت قوم در مواجهه با غیریتی مشترک، ساختارهای و درونی با فرایند رخدادی واقعه ارتباط پیدامی‌کند و مکانیسم‌های زیربنایی آن، به صورت علی و درونی با فرآیند رخدادی واقعی ارتباط می‌یابد.

طایفه‌گرایی به جای قوم‌گرایی

هنگامی هویت قومی در وضعیت واگرایی قرار خواهد گرفت که زندگی روزمره بر مجموعه حیات اجتماعی افراد که یکی از منابع مهم آگاهی است، سایه افکند. زندگی روزمره، صورتی از هستی اجتماعی است که ممکن است مبتنی بر نوعی آگاهی کاذب باشد و گاهی هم ممکن است مبتنی بر عقل سلیم جامعه قومی استوار باشد. در هر دو صورت، سرشت آگاهی، ارادی و سیال است.

در وضعیت واگرایانه قومی طبقه فرادست که در اقلیت است سرمایه‌های فرهنگی به ارث مانده از افتخارات و نجیب‌زادگی قومی را به صورت نمادین به انحصار خویش در می‌آورد. در حالی که طبقه فرودست در فضای روزمره، به تدریج تابع و پیرو تصمیمات و گزینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فرادستان می‌شوند و به تدریج، از هویت تاریخی و فرهنگی خود «کنده» می‌شوند تا حدی که با هویت فرهنگی «بی‌خویشتنی» کنند.

برخی از موارد تقویت کننده میل به ذره‌ای شدن یا طایفه‌گرایی ناشی از واگرایی و گسترش فرودستی را در برخی از اجتماعات بختیاری اشاره می‌شود.

الف) انتخابات، محلی‌گرایی و رویارویی خرده-اقوام: در انتخابات متعدد مجلس شورای اسلامی، در حوزه انتخابیه اردل-فارسان، از مجلس اول تا مجلس دهم، به تدریج نامزدهای انتخاباتی هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ بومی بودن افزایش یافتند. این افزایش، ضمن اینکه دلالت بر افزایش سطح مشارکت ناشی از آگاهی حقوقی مردم بود، مؤید افزایش مطالبات مردم این منطقه در سطوح ُخرِد محلی نیز بود.

ب) نسبنامه‌نگاری: نسب‌نامه‌نگاری هرچند که یکی از ابزار تدوین تاریخ شفاهی محسوب می‌شود و در پژوهش‌های مردم‌شناسی، منبع مهمی به شمار می‌رود، لیکن در ذره‌ای شدن اقوام نیز نقش موثری ایفا می‌کند. اخیراً در برخی مناطق بختیاری‌نشین، احیای نسبنامه‌ها باب شده است، هر چند نیت علاقه‌مندان به روند احیای گذشته است ولی گذشته‌ای که در محدوده انساب ذره قوم خود خالصه می‌شود. پیامد این رویکرد، تشکیل هویت‌های تکه‌تکه شده و واگرا است که به تبع آن، اختلافات گذشته بین طوایف نیز بازگشایی می‌شوند.

اکنون رقابت‌های سیاسی در قالب کدخدامنشی‌های ایلی یا نبردهای خونین عینیت نمی‌یابد بلکه در قالب رویداد انتخابات محلی و رقابت بر سر پست‌های دولتی شکل می‌گیرد

ج) بیوگرافی‌نگاری دودمان‌سالارانه: سال‌ها است که تاریخ‌نگاری در بختیاری‌ها بصورتی توسط نخبگان محلی به نگارش درمی‌آید که به جای توصیف و تحلیل رویدادهای تاریخی و مردم‌شناسی، به تکریم و توصیف مفاخر محلی گرایش پیدا کرده است. هر طایفه‌ای اگر شخصیتی داشته باشد که در زمانی در سطح ایل و طایفه مطرح بوده، اکنون آن شخص با سیاقی فاخر توصیف می‌گردد و تمام محسنات یک انسان کامل به این افراد نسبت داده می‌شود. بیوگرافی‌نگاری نوعی کپی‌برداری از ادبیات حماسی و در شأن و مرتبت کسی یا کسانی به صورت نثر یا شعر به رشته تحریر درآمده است.

جمع‌بندی

اگر بخواهیم با نگاهی استقرایی دلایل و ریشه‌های طایفه‌ای شدن و واگرایی هویتی را بر شماریم، به نکات زیر باید توجه کرد:

-با برجسته یا متمایز کردن طایفه، فرد یا تیره‌ای، به پشتوانه انحصار قدرت سیاسی و اقتصادی و کسب قدرت نمادین از طریق بیوگرافی نویسی، نسب‌نامه نویسی و امثالهم، بقیه بومیان قومی نادیده انگاشته می‌شوند که این روند نوعی برجسته‌سازی و تمایزسازی است و باعث می‌شود سرمایه‌های فرهنگی در قلمرو طبقه فرادست قرار گیرد و زمینه فرودستی اکثریت قومی فراهم شود.

-گرایش به تولید ابزار قدرت نمادین، باعث می‌شود که مفاهیم و انباشته‌ای تاریخی-فرهنگی در محاق فرو رود و در عوض، شخصیت‌سازی و تظاهرگرایی، در میان صاحبان سرمایه، نمود پیدا کند، در نتیجه، زمینه‌های پژوهشی برای پژوهشگران مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخ، باستانشناسی، ایران‌شناسی و سایر حیطه‌های مربوطه مهیا نشود و امکان دسترسی به نمونه‌های مطالعاتی ناممکن گردد.

-با رشد طبقه فرودست، گونه‌ای «ازجاکندگی فروبسته» پدیدار می‌شود. در نتیجه افراد طبقه فرودست خود را تهیدست از هرگونه سرمایه، اعم از فرهنگی و اقتصادی، درمی‌یابند. بنابراین صرفاً در چارچوب زندگی روزمره، به بیان هانا آرنت، به تقابل می‌پردازند. این افراد، دیگر نه علاقه‌ای به اندیشیدن در چارچوب هویت تاریخی خویش دارند و نه علاقه‌ای به مشارکت در سطح کلان دارند، بلکه صرفاً در محدوده اقوام یا ذره-قوم، که مشتمل بر چند خانواده، به تکاپوی روزمره خود ادامه می‌دهند. در چنین شرایطی است که پاد هویت شکل می‌گیرد. برعکس، فرادستان یا صاحبان قدرت، ثروت و فرصت، در راستای بازگشت به هویت تاریخی و فرهنگی قوم، به صورت تشکیل کارناوال‌های شبه‌حماسی و انجمن‌های فاخر و یا اثرات تألیفی جهت‌دار تلاشی بی‌وقفه به کار می‌بندند.

-شکل‌گیری فرایند تدریجی پادهویت، چه در سطح اقوام و چه در سطح ملی، زمینه‌ساز گسست حیات جمعی و تضعیف مشارکت های مردمی و سرانجام به فروپاشی قومی منجر شده که در این صورت خطر واگرایی ملی، با توجه به تحریکات برخی همسایگان بالفعل خواهد شد.

پی‌نوشت

[۱] ماهنامه علمی-پژوهشی جامعه‌شناسی سیاسی، سال پنجم، شماره دوازدهم، ۱۴۰۱

منبع: ایرنا